فرهنگ و هنر

چیزی که ما می‌خوانیم معجونی بی‌هویت است

چیزی که ما می‌خوانیم معجونی بی‌هویت است
آفتاب‌‌نیوز :

مرتضی برجسته، خواننده‌ی ایرانی ساکن لس‌آنجلس، نخستین بار در سال ۱۳۴۸ در جشنواره‌ی آواز شوی «میخک نقره‌ای» که با ابتکار فریدون فرخ‌زاد از تلویزیون ملی ایران پخش می‌شد، مقام اول را به دست آورد و از آن‌جا کار خوانندگی را به صورت حرفه‌ای آغاز کرد. او در دهه‌ی پنجاه با اجرای ترانه‌های متعدد در فیلم‌های ایرانی و نیز با اجرای چندین ترانه که در میان جوانان محبوب شد به شهرت رسید. در خرداد ۱۳۵۷ خبرنگار کیهان گفت‌وگوی کوتاهی درباره‌ی سبک در پیش گرفته‌شده توسط خوانندگانی نظیر او که در آن دوران یکی پس از دیگری مشهور می‌شدند و به طور کل دنیای خوانندگی در آن برهه به گفتگو نشست. در ادامه بخش‌هایی از گفته‌های مرتضی را در این مصاحبه به نقل از کیهان (۱۷ خرداد ۵۷) می‌خوانید:

تصادفی خواننده شدم. با یکی دو آهنگ سر زبان افتادم، اما این جا باز کردن در دل مردم، همه‌ی چیزی نبود که من می‌خواستم، به همین علت یک سال تمام با خودم جدال کردم، جدال بر سر این‌که باید از همان ابتدا محکم قدم برداشت و امروز تنها دل‌خوشی‌ام این است که پس از چند سال هنوز محکم و پابرجا ایستاده‌ام.

سعی کرده‌ام کم بخوانم. حتما دلیل هم دارم البته اگر برچسبی نخورم. تمام حرفم این است که دلم می‌خواهد چند قدمی با ابتذال فاصله داشته باشم. حداقل مسئله را برای خودم حل کرده‌ام.

شاید جوان اول موزیک پاپ نباشم که آن هم می‌تواند علت‌های بسیار داشته باشد، اما همین مطرح بودن در تمام طول سال نشان می‌دهد که راهم را درست انتخاب کرده‌ام یعنی راهی که به وسواس برای خواندن انجامیده و باید ادامه داشته باشد.

این‌که ما می‌خوانیم نه موزیک پاپ است، نه موزیک جاز و نه موزیک سنتی و گوش‌نواز خودمان، معجونی است. چیزی است در حدفاصل همه‌ی این سبک‌ها که به همین علت خیلی راحت می‌توان برچسب بی‌هویت بودن را روی آن چسباند. اما همین چند نفری که می‌خوانند و خوش‌بختانه تعدادشان هم زیاد نیست می‌توانند سلیقه‌ی مردم را عوض کنند، البته به شرطی که نخواهند با خواندن هر چیزی به نام ترانه‌ی روز به فکر تثبیت خودشان باشند چراکه باید قبول کنند با کار محکم هم می‌توان سرپا ایستاد و تثبیت شد.

مشکل شعر ناب، مشکل همیشه مطرح موزیک این سرزمین است چراکه تعداد ترانه‌سرایان خوب این دیار از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کند و اگر بقیه‌ای وجود داشته باشد، دنباله‌روی این چند نفرند که کارشان نمی‌تواند اصالت داشته باشد چراکه یک کار کپی است و بازی کردن با واژه‌هایی که بار‌ها تکرار شده است…. از کاباره نمی‌توان چشم‌پوشی کرد، چون خرید شعر ناب و خواندن یک ترانه و صد جور مقدمات دیگر فراهم کردن واقعا خرج دارد. شاید باور کردنش کمی سخت باشد، اما عین حقیقت است، خواندن یک ترانه این روز‌ها حدود ۶۰ هزار تومان خرج برمی‌دارد. باید این پول را به نحوی تهیه کرد. پس می‌بینید که همه‌ی راه‌ها به کاباره ختم می‌شود، اما کاباره رفتن هم زیاد بی‌دردسر نیست، زد و بندها، انحصاری شدن کار کاباره‌ها و خواننده را در تنگنا گذاشتن و… همه و همه را باید تحمل کرد…. وضع از این هم بدتر است، با پول خوانندگی حتی نمی‌توان درست و حسابی زندگی کرد البته به شرط این‌که نخواهی آلت دست باشی و درست مثل عروسک این‌ور و آن‌ور کشیده شوی…