همدلی فرهنگی مسوولان گیلانی در ماه مهمانی خدا/ «جشن قرآنی» برپاست – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان
خبرگزاری آنلاین، گروه استانها: ایام عید نوروز و دیدنیهای شهر زیبای رشت، یادآور خاطرات زیادی از مردمان این شهر است که هر کدام آن برای اهالی این شهر خاطرات زیادی به دنبال دارد.
امسال نیز به مانند سالهای گذشته رشت میزبان سیل عظیم مسافرانی است که شهر بارانهای نقرهای را مقصد سفرهای نوروزی خود انتخاب و به استان گیلان سفر کردند.
مرکز شهر رشت یعنی میدان شهدای ذهاب یا به اصطلاح معروف، میدان شهرداری رشت سال هاست با سنگ فرش و ساخت نمادهای سنگی و سرد تبدیل شده به پاتوقی برای جوانان و نوجوانانی که یا از سر سهو یا غفلت از سر عمد یا آگاهی میدان فرهنگی را تبدیل کردهاند به میدان ضد فرهنگ که صدای مردمان این شهر را بیرون آورده است.
آستین همت مسؤولان فرهنگی
نوروز امسال و تقارن پر معنای آن با ماه مبارک رمضان انتظار مردم این شهر را برای دیدن فعالیت خاص فرهنگی در این میدان دو چندان کرده بود و منتظر بودند تا اهالی فرهنگ و تصمیم گیران فرهنگی آستین همت را بالا بزنند و اقدام نویی از خود به یادگار بگذارند.
آغازین روزهای سال نو بود که به اتفاق خانواده از میدان شهرداری عبور میکردم و جمعیت غیر قابل وصف از مسافران نوروزی را نظاره میکردم و با خود میاندیشیدم که با وجود این حجم از مسافر نوروزی، آن هم در میدان فرهنگی رشت ظرفیت عظیم کار فرهنگی را میطلبد و چقدر حیف که کار فرهنگی خاصی دیده نمیشود.
همینطور که با خود سخن میگفتم، چشمم به منظرهای افتاد و نظرم را جلب کرد، انگار در میدان شهرداری خبری است مملو از جمعیت، صدای باند و شوخی مجری با میهمان روی سن، ناگاه من را به سمت خود کشاند، احسنت! عجب صحنهای، خیمهای ساختهاند و با خطی زیبا رویش نوشتهاند «چای خانه» که ناگاه ما را به یاد چایخانه علی بن موسی الرضا (ع) میانداخت.
همدلی ذیل پرچم الله
جالب بود! میهمانان بومی و غیر بومی جلب آن شده بودند، در گوشهای از سن روحانی جوانی میکروفون را گرفته و با لحن جالبی از کودکان و نوجوانان دعوت میکند تا به روی سن بروند و برنامههای فرهنگی را اجرا کنند. در دلم گفتم چقدر جالب! چقدر جای این دست فعالیتها خالی بود. کنجکاو شدم سراغ اصل برنامه و ایده پردازی این نماد امام رضایی را گرفتم، گفتند «این بار تجمیع نهادها و افراد بدون در نظر گرفتن آرمها است» با خود گفتم. یعنی همان جمله حاج قاسم سلیمانی که باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم.
کنجکاوتر شدم از اینکه ریشه این همدلی باید دلیلی داشته باشد، از نهادهای مختلف فرهنگی و سازمان فرهنگی شهرداری گرفته تا اداره کل تبلیغات اسلامی گیلان و از گروههای جهادی و بسیج گرفته تا مردم نهادها کنار هم ذیل پرچم الله بزم همدلی راه انداختند.
وقتی کار فرهنگی نشود و روی زمین بماند دشمن کار میکند، جای این همدلی و فعالیت خالی بود، به سراغ گروههای فعال در این فعالیت رفتم از شوق و شعف کار و فعالیت خالصانه بسیاری از این جوانها که انصافاً گمنام و خوش نام در حال خدمت بودند پرسیدم، یکی از این جوانها گفت: «خیلی ها در حال فعالیت هستند امسال نقش پررنگ سازمان تبلیغات هم غیر قابل انکار است» گفتم چه طور؟ گفت: ایده پردازی، اندیشه ورزی و هم دل کردن مجموعهها و نهادها پازل گمشده شهر بود که امیدواریم با نفس تازه این مهم هم نتیجه بگیرد.
روحانی جوان روی سن رفته و با کودکان و نوجوانان سخن میگوید و از لطیفههای شنیدنی تا خندههای حلال را بهانه نگاه گرم کودکان و نوجوانان میکند تا از میهمانی ماه خدا و بهار طبیعت خاطره شیرین کسب کنند و با خود ببرند. پرسیدم ایشان کیست؟ گفتند، نتیجه همان همدلی است.
کنجکاو شدم تا سراغ حجت الاسلام نجفی مدیرکل سازمان تبلیغات اسلامی استان گیلان بروم و از اهداف و نیات این همدلی در میدان شهرداری بپرسم و بگویم انصافاً این میدان جای کار دارد و خلأ ایجاد شده، صحنههای ناپسندی را برای این میدان که زمانی محل تشییع شهدای گیلانی بوده، ایجاد کرده است.
سراغ مدیرکل تبلیغات اسلامی استان گیلان را که گرفتم، گفتند میگوید، این کار تیمی است و مصاحبه فردی لازم نیست فقط بدانید که عزم و نفس جدیدی ایجاد شده برای فعالیت دستگاهها و نهادهای فرهنگی ذیل پرچم و آرم «الله» فارغ از آرم سازمانها و نهادها است.
از طاهای ۴ ساله تا سنای هفت ساله
هرچه اصرار کردم گفتند مصاحبه مسیر همدلی را یک سویه میکند، اصل کار مهم است که با پوشش رسانهای صحنههای همدلی فرهنگی این فضا را به سمع و نظر مردم برسانید، در حال اندیشیدن با خود بودم که صدای محمدطاهای ۴ ساله نظرم را جلب کرد که دوان دوان خود را به سمت مادر رسانده بود و نقاشی که در غرفه کودک کشیده بود را با شور و شوق کودکانه به مادر نشان میداد.
آن طرف تر «سنا» دختر هفت ساله، خود را به مادر و پدر که دور میدان و روی سنگهای سرد و سنگی نشسته بودند رساند و گفت: «مامان! من میخواهم فردا روزه بگیرم من را سحر بیدار میکنی؟» مادر گفت: «تو ضعیفی دخترم خدا برای تو واجب نکرده همین که با ما سر سفره افطار بنشینی خدا قبول میکند.» سنا گفت: «حاج آقا گفته اگر توان داریم روزه تمرینی بگیریم» مادر با لبخندی پرسید روزه تمرینی دیگر چیست؟ پاسخ داد: «یعنی سحر با شما غذا بخورم تا بعد از اذان ظهر چیزی نخورم، افطار ظهر را که خوردم دیگر چیزی نخورم تا افطار شما بزرگترها» پدر و مادر سنا به هم نگاهی کردند و خندیدند گفتند، یعنی همان روزه کله گنجشکی خودمان!
غرق گوش دادن به صحبتهای آن سه نفر بودم آقای «علی دارا» از فعالان فرهنگی روی سن رفته و از جشن قرآنی این روزهای شهرداری برای مردم سخن میگفت، از قرعه کشی و جوایز جذابی مثل ساعت هوشمند، پاور بانک، هدست و لوازم ورزشی و … گرفته تا قرائت قرآن و جُنگ شادی ویژه نوجوانان و جوانان در ماه مبارک رمضان که نظر مخاطبان را جلب کرده بود.
حجت الاسلام حقگو نیز از فعالان عرصه قرآنی گفت و اعلام کرد: در ماه مبارک رمضان هر روز ساعت ۱۷ تا اذان مغرب و عشا منتظر شما هستیم و جشن قرآنی میدان شهرداری هر روز بر پاست.
بازی در جشن قرآنی یا مسابقات بین المللی؟
آن طرف تر دو نوجوان خود را به غرفه فوتبال دستی رساندند چنان با جدیت رقابت میکردند که انگار مسابقات بین المللی است و غرق در رقابت فینال، گذر ساعت را نگاه نمیکردند، خلاصه اینکه فضا که همدلانه باشد بر دلها نیز مینشیند، با دیدن این صحنهها امیدوار تر از گذشته به فعالیت فرهنگی در شهر دلخوش شدیم و بر اینکه مسیر همدلی ذیل پرچم «الله» بدون توجه به آرمها به نفع فرهنگ شهر میرزا کوچک جنگلی ادامه یابد دست بر دعا بردیم و از خدای بزرگ برای بانیان خیر و سلامتی طلب کردیم.