سلسله صفویه مردم ایران را شیعه کرد؟!
از عوامل مؤثر رشد شیعه در دوره آلبویه، وجود وزیری دانشمند به نام «صاحب بن عباد» بود. وی در دوران صدارت خود، علاوه بر رسیدگی به وضع زندگی علما و فقهای ساکن ری، هرسال ۵ هزار دینار برای علمای بغداد میفرستاد، تا در امور مربوط به حوزههای علمیه صرف کنند. این عالم بزرگ همچنین در «ری» کتابخانه عظیمی با ۲۰۶ هزار کتاب تأسیس کرد که به عنوان یک منبع مورد وثوق فقهای شیعه و از جمله شیخ صدوق، مورد بهرهبرداری قرار میگرفت.
به گزارش مجله سلامتی ایران، گزارشی که میخوانید مروری بر تاریخچه گرایش ایرانیان به مذهب تشیع در آیینه اسناد تاریخی است که توسط روزنامه جوان منتشر شده است: یکی از گزارههای تاریخی غلطی که مستشرقین درباره تاریخ دوره صفوی به کرات بیان کرده و در اذهان برخی جا انداختهاند، این است که تشیع در زمان صفویه گسترش پیدا کرد و مردم ایران با زور شمشیر صفویان شیعه شده اند! در طول دهههای گذشته، اساتید و پژوهشگرانی به مقابله با این خبر کذب پرداختهاند و با ارائه دلایل و شواهد تاریخی به این شبهه پاسخ دادهاند. ما نیز در مقال پیآمده، نگاهی گذرا داشته ایم به برخی ادله و شواهد تاریخی در رد این گزاره غلط. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید.
ورود اندیشه تشیع به ایران
ورود اندیشه امام و جانشین دانستن علی بن ابیطالب (ع) بعد از رحلت پیامبر اعظم (ص) به ایران و پیروی از ایشان به زمان حیات امیرالمومنین (ع) برمیگردد. آنجا که سلمان فارسی در زمان خلیفه دوم، حاکم «مدائن» یعنی پایتخت ساسانیان شد و در همان شهر، شروع به تبلیغ تفکر تشیع بین مردمان آن دیار و ایرانیانی که به این شهر رفت و آمد داشتند، نمود. این تفکر در دوره پنج ساله خلافت امام علی (ع)، در مدائن و برخی از شهرهای غربی کشور ترویج و تثبیت شد. بعد از آن با ورود گروهی از اهالی شیعه یمن به ایران و همچنین ورود نمایندگان و شاگردان حضرات معصومین (ع) به سرزمینمان، کم کم مذهب شیعه در شهرهای قم، ری، نیشابور، قزوین، اهواز، سجستان (سیستان) و…، تا زمان غیبت صغری گسترش پیدا کرد. به ویژه با مهاجرت گروهی از سادات حسینی و موسوی در زمان امامت حضرت موسی بنجعفر (ع) و پس از آن به ایران و سکونتشان در مناطق شمالی کشور یعنی دیلمان و طبرستان، نسل علویون شکل گرفت.
حکومت آل بویه و گسترش تشیع در مرکز ایران
غیبت صغری حضرت ولیعصر (عج) بعد از ۶۹ سال و در سال ۳۲۹ هجری قمری پایان یافت و جالب اینکه هفت سال قبل از آن، سلسلهای شیعی قیام خود را علیه عباسیان در ایران آغاز کرد که نقش بسیار مهمی در گسترش تشیع در ایران داشت.
این سلسله فرزندان ماهیگیری به نام بویه بودند که ریشه دیلمی داشتند. آل بویه در فاصله سالهای ۳۲۲ تا ۴۴۸ هجری قمری، بر بخشهایی از مرکز، غرب و جنوب غربی ایران و بخشهایی از عراق حکومت کرد. در این دوره فرصتی برای شیعیان پیش آمد، تا با نجات از یوغ حاکمان دست نشانده و سرکوبگر عباسی، با آزادی به برپایی مناسک مذهبی خود اقدام کنند. (۱)
در زمان حکومت پادشاهان آل بویه به ویژه در دوره پادشاهی دو پسر رکنالدوله یعنی عضدالدوله و مویدالدوله و پس از آن دو، در دوره پادشاهی سیدهملک خاتون همسر مویدالدوله، شیعیان به جهت معرفتی و علمی پیشرفت شگرفی داشتند. (۲) در این دوره سلاطین آل بویه از جنبه فرهنگی، اقدامات بسیار مهمی انجام دادند و همین اقدامات فرهنگی نیز موجب بلندآوازه شدن نام این خاندان در تاریخ ایران شد. قطعاً از عوامل مؤثر رشد شیعه در آن مقطع، وجود وزیر دانشمند موید و فخرالدوله یعنی «صاحب بن عباد» بود. وی در دوران صدارت خود، علاوه بر رسیدگی به وضع زندگی علما و فقهای ساکن ری، هرسال ۵ هزار دینار برای علمای بغداد میفرستاد، تا در امور مربوط به حوزههای علمیه صرف کنند. این عالم بزرگ همچنین در «ری» کتابخانه عظیمی با ۲۰۶ هزار کتاب تأسیس کرد که به عنوان یک منبع مورد وثوق فقهای شیعه و از جمله شیخ صدوق، مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. (۳)
ایستادگی شیعیان، در قلمرو سامانیان و غزنویان
در حالی که بخشهای مرکزی و غربی ایران در دست حکومت شیعی آل بویه بود، بخش شرقی از شمال تا جنوب، از مدتها قبل در دست سامانیان بود. پادشاهان این سلسله، حنفی مذهب و بسیار متعصب بودند و با شیعیان سرسازگاری نداشتند. گرچه باید معترف بود که سامانیان به رغم تعصبات مذهبی، فرهنگ دوست و علم پرور بودند و از شعرا و دانشمندان در قلمرو حکومتی خود حمایت میکردند. بعد از ضعف سامانیان و قدرت گرفتن سلطان محمود غزنوی اما، تغییری در وضعیت شیعیان ساکن در مناطق شرق، شمال شرقی و جنوب شرقی ایران حاصل نشد و همچنان آنها روزگار را در فشار و سختی میگذراندند. البته در این دوره، شیعیان منفعل نبودند و با وجود همه فشارها، از عقاید خود دفاع میکردند. آنچه بر فردوسی رفت و رفتاری که با شاهنامهاش به جرم شیعه بودن کردند، نمونه بارز این ادعاست. اما جالب است که با وجود همه سختیها، شیعیان ساکن در قلمرو حاکمان سنی مذهب، نسل به نسل محکمتر و مستقیمتر از عقاید خود دفاع میکردند. چنانچه چهاردهه بعد از وفات فردوسی، شاعری به نام «ربیع خراسانی» منظومهای ۱۲ هزار بیتی به زبان فارسی سرود که آن را «علی نامه» نامید:
«و این قصه را این سراینده مَرد – ز آنلاین دل خود علی نامه کرد.»
ربیع خراسانی در منظومه حماسی خود با تبیین مقام ولایت مطلقه علوی به زندگی امام علی (ع) پرداخته و سپس در ۱۲ مجلس، ماجراهای جنگ جمل، صفین و نهروان را سروده است. این شاعر حتی دشمن مرتضی علی را، آشکارا دشمن پیغمبر (ص) نامیده و چنین سروده است:
«اگر با خیانت ببودی علی – نخواندیش یزدان ولی وفی
همیدون که باختیار خدای – شب و روز بُد پیشکارخدای
کسی کو خلاف آورد اندرین – بُود دشمن مصطفای امین». (۴)
در واقع شیعیان و به ویژه علمای آنان، ضمن حفظ هویت دینی خود در شرایط سخت به تبلیغ باورهای خود نیز میپرداختند و از این طریق دامنه اعتقادی و فرهنگی شیعه در تهران را توسعه میدادند.
علمای شیعه و حمله مغول
بعد از ضعف آل بویه و وقوع هرج و مرج سیاسی در کشور، ایران اوضاع نابسامانی به خود گرفت. آشفتگی سیاسی و عدم وجود یک قدرت فراگیر در کل کشور، تولید علم و معرفت را در میان ایرانیان با رکود مواجه کرد. در این میان با حمله لشگر مغولان به فرماندهی چنگیز، اوضاع بیش از قبل آشفته و دهشتناک شد. چنانچه در طی نزدیک دو دهه، کل ایران به زیر چکمه مغولان درآمد. البته باید معترف بود که جانشینان چنگیز، علم و فرهنگ دوست بودند و همین خصیصه، زمینه ورود علما را به دربار آنها فراهم کرد. یکی از عالمانی که نقش بسیار مهمی در جلوگیری از ریختن خون مسلمانان به دست لشگریان مغول را در آن برهه برعهده داشت، خواجه نصیرالدین طوسی بود.
«خواجه نصیرالدین طوسی»، در سال ۵۹۷. ق در طوس به دنیا آمد. خواجه در زمان شروع حمله مغولان به شمال خراسان، از آن دیار خارج شد، اما کمی بعد به دستور هم مدرسهای سابقاش –یعنی حسن صباح (رهبر فرقه اسماعیلیه) – به زور به همراه خانواده به قلعه الموت برده و در آنجا حبس شد. حبس و حصری که ۲۴ سال به طول انجامید و با حمله هلاکوخان –نوه چنگیز- به الموت و شکست اسماعیلیان، پایان یافت. خواجه پس از آزادی به دلیل برخورداری از علم فراوان و به ویژه تسلط بر علم نجوم، مورد توجه هلاکوخان قرار گرفت. پس برای حفظ جان و مال مسلمین، حاضر به همکاری با هلاکوی بودایی شد و بر همین اساس هم علاوه بر احداث رصدخانه مراغه و ارائه خدمات بسیار به همه مسلمانان اعم از شافعی، حنفی و امامیه، در طول ۱۸ سال زندگانیای که در دوره هلاکو و فرزندش آباقا خان داشت به تربیت شاگردان بسیاری چون: علامه حلّی، قطب الدین شیرازی و… پرداخت. (۵) گرچه برخی از متعصبین همچون ابن تیمیه و ابن کثیر، نه تنها وی را که دو عالم شیعه دیگر یعنی «سید بن طاووس» – متوفی به سال ۶۶۴. ق- و «مویدالدین بن علقمی» که در دربار مستعصم عباسی وزیر بود را هم به تحریک مغول برای حمله به بغداد متهم کردهاند، اما واقعیت این است که نقش این سه نفر در جلوگیری از ریختن خون مسلمانان توسط لشگر مغول، غیر قابل انکار است و پژوهشگران زیادی با ارائه ادله و شواهد تاریخی، خدمات این سه عالم بزرگ را در حفظ جان عموم مسلمانان اعم از اهل سنت و شیعه به اثبات رساندهاند. (۶) به طور مثال «سیدرضی الدین علی» معروف به «سیدبن طاووس»، در زمان تصرف بغداد در این شهر میزیست. هلاکوخان در اقدامی فرمان داد، تا همه علما و دانشمندان عراق را در مدرسه مستنصریه جمع کنند. سپس در جمع دانشمندان این سؤال را مطرح کرد که «حاکم کافر دادگر برتر است، یا حاکم مسلمان ستمگر؟». عموم دانشمندان سکوت اختیار کردند و حاضر به صدور فتوایی در این زمینه نشدند. اما وقتی سیدبن طاووس سکوت علما را مشاهده کرد، کاغذی به دست گرفت و با خط خود نوشت: «حاکم کافر دادگر، برتر از مسلمان ستمگر!». سپس همه علمای جمع اعم از سنی و شیعه، آن فتوا را امضا کردند. براثر این امضا نه تنها جان مسلمانان حفظ شد که حاکمان مغول سعی کردند برای خوب جلوهدادن خودشان در بین مردم، مشی عدالتگرایی در پیش بگیرند و مقداری زیادی از ظلم و ستم ایشان بر مردم مسلمان کم شد. (۷)
شیعه شدن ایرانیان در دوره مغولان
پس از سلطه کامل مغولان بر بخش وسیعی از جهان اسلام و آزادی نسبی مذهبی که برای مردم قائل شدند، شیعیان فرصتی مناسب برای تبلیغ اعتقادات خود پیدا کردند. به ویژه بعد از مسلمان شدن غازان خان از جانشینان هلاکو، از آنجا که وی محبّ اهل بیت (ع) بود و به زیارت حرم امام رضا (ع) هم علاقمند، شرایط برای ترویج اندیشه تشیع در ایران، بیش از پیش فراهم شد. اما مقطع اصلی گسترش تشیع در ایران به زمان سلطنت سلطان محمدخدابنده (الجایتو) برمیگردد. الجایتو در ابتدا مسیحی بود، اما بعد از مسلمان شدن غازان خان، او نیز مسلمان حنفی مذهب شد و نام خود را به «محمدخدابنده» تغییر داد. خواجه رشید الدین فضل الله شافعی مذهب، در دربار محمدخدابنده صاحب نفوذ و از تسلط علمای حنفی بر دربار پادشاه ایلخانی ناراضی بود. به همین دلیل به سلطان پیشنهاد داد که نظام الدین عبدالملک مراغهای شافعی را قاضی القضات مملکت نماید. وقتی سلطان خواسته او را اجابت کرد و نظام الدین قاضی القضات شد، رقابت شدیدی میان علمای شافعی و حنفی در دربار درگرفت.
این رقابت و درگیریهای میان علمای شافعی و حنفی، در طول زمان آنقدر زیاد شد که سبب رنجش و کدورت پادشاه را فراهم کرد. این وضعیت البته موجب شده بود که امیران بودایی مسلک مغول زبان طعنه به روی سلطان باز کردند که چرا دینی را انتخاب کرده که علمای آن مدام در حال نزاع هستند. (۸) این وضعیت، سلطان را درباره مسلمانشدن با شک و دودلی مواجه کرده بود. تا اینکه ایلخان روزی در زمان عصبانیت، همسر مورد علاقهاش را سه طلاقه کرد! اما بعد از فروکش کردن عصبانیت، پشیمان شد و خواهان رجوع به همسرش شد. وقتی سلطان ماجرا را با علمای دربار در میان گذاشت، علمای شافعی و حنفی همگی به وی اظهار داشتند که حکم ابطال سه طلاقه کردن همسر، گرفتن محلل است. حکمی که شدیداً سلطان را ناراحت کرد، درحالیکه بیش از پیش درباره مسلمان شدن به تردید افتاده بود.
در چنین شرایطی یکی از درباریان به سلطان اظهار داشت که رئیس علمای شیعه در شهر حله اقامت دارد و او میتواند این مشکل را حل کند. به این شکل حسن بن یوسف معروف به علامه حلّی، با احترام به دربار محمدخدابنده در سلطانیه (زنجان فعلی) آورده شد. ایشان پس از شنیدن ماجرا از سلطان پرسید: آیا وقتی همسرتان را طلاق میدادید، کسی شاهد این گفته شما بود؟ و آیا این سه طلاقه کردن، در سه مرحله جداگانه انجام شده است؟ پاسخ سلطان منفی بود. پس علامه به ایشان فرمود: از آنجا که طلاق در سه مرحله جداگانه و در حضور دو شاهد عادل انجام نشده، طلاق باطل است و همسرتان به شما حلال است. این فتوا آنچنان سلطان را خوشحال کرد که در همان مجلس به مذهب شیعه گرایش پیدا کرد و پس از برپایی مجالس مناظره میان علمای شافعی و حنفی با علامه حلی و اثبات حقانیت مذهب تشیع، شیعه شد. پس از آن کل لشگریان سلطان به پیروی از وی شیعه شدند. سلطان دستور داد، ابتدا به نام ائمه (ع) سکه ضرب کردند و سپس فرمان داد، در نمازجمعه به روش ائمه معصومین (ع) و بدون ذکر نام خلفا خطبه خوانده شود. به این شکل و برای اولین بار، مذهب تشیع در کل ایران به عنوان مذهب رسمی اعلام شد. البته بعد از این اتفاق نیز علامه حلّی به مدت ۱۰ سال ساکن ایران شد و با حمایت پادشاه شیعه مغول، در شهرها و قصبات بزرگ مردم را به مذهب تشیع دعوت کرد. (۹)
حضور و مناظرات متعدد علامه حلّی و سایر علمای شیعه در آن مقطع با علمای مذاهب اهل سنت، موجب گسترش شگفت انگیز تشیع در کل ایران شد.
شیعیان در دوره تیموریان
با ضعف مغولان و شروع قیام سربداران (شیعه) در منطقه خراسان و قیام مرعشیان (شیعه) در منطقه طبرستان و دیلمان، قیامهای دیگری هم علیه مغولان شکل گرفت. به این ترتیب حکومتهای ملوک الطوایفی، در جای جای ایران شکل گرفت و به نوعی ایران محل تاخت و تاز قدرت طلبان داخلی شد. اما پس از گذشت نزدیک به یک قرن و با سربرآوردن تیمور لنگ، ایران در ید قدرت او قرار گرفت. جالب است که در دوره تیموری، علمای شیعه و سنی به دنبال وحدت میان مسلمانان بودند و به ویژه عالمان شیعه به شدت مردم را از لعن خلفا نهی میکردند و به پیروان خود دستور احترام گذاشتن به عقاید مسلمانان اهل سنت را میدادند. شاهد این ادعا را، میتوان به راحتی در کتاب «شواهد النبوه» دید.
«نورالدین عبدالرحمان جامی» از علمای بزرگ عصر تیموریان، کتاب ارزشمندی دارد به نام «شواهدُ النبوة لتقویة الیقین اهل الفتوة»، یعنی شواهدی بر نبوت حضرت رسول (ص) برای تقویت یقین جوانمردان. او در دوره سه پادشاه تیموری، یعنی «میرزا بابر»، «ابوسعید» و «سلطان حسین بایقرا» زندگی کرد و در دوره سلطان حسین بایقرا، سالها «شیخ الاسلام» آن حکومت بود. وی خود را در مقدمه کتابش، شافعی مذهب و در فروع حنفی مذهب معرفی میکند، اما در همان کتاب ارادت تام و تمام به اهل بیت پیامبر (ص) دارد و حتی اصلیترین منبع او در این کتاب، «مناقب» ابن شهرآشوب شیعه بوده است. جامی پنج رکن (فصل) اول شواهد النبوه را، درباره حوادث خرق عادت تولد حضرت رسول (ص) تا وفات ایشان نوشته است. در رکن ششم به عقوبت لعن سه خلیفه اول پرداخته و سپس به کرامات حضرت امیرالمومنین (ع) و کرامات بقیه ائمه اطهار (ع) پرداخته و حتی مبسوطاً درباره حضرت حجت (عج) مینویسد. (۱۰)
کلام آخر
عموم ایرانیان تا قبل از سربرآوردن صفویه یا شیعه شده بودند، یا چنان محب خاندان پیامبر (ص) بودند که میتوان آنها را در عداد شیعیان معرفی کرد. در واقع بعد از تسلط صفویان بر ایران، مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور، تنها صورت علنی گرفت، وگرنه قبل از آن ایران رسماً شیعه شده بود.
منابع:
۱- گلی زواره، غلامرضا، مقاله «بررسی نقش دولت آل بویه در گسترش تشیع و عمران عتبات عالیات»، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۳۷، مورخ زمستان ۱۳۹۷. ش، ص ۱۲۱ تا ۱۶۳،
۲- کبیر، مفیز [مفیض]الله –مورخ هندی-، «آل بویه در بغداد» – خلافت در سرپنجه قدرت ایرانیان-، ترجمه مهدی افشار، انتشارات حیدری، چاپ اول ۱۳۸۱. ش، صفحات ۱۷ تا ۱۹ و ۲۴ و ۲۵،
۳- معارف، مجید، «صدوق؛ محدث صادق»، انتشارات همشهری، چاپ اول ۱۳۸۹. ش، ص ۶۵،
۴- دایرة المعارف تشیع، جلد یازدهم، نشر شهید سعید محبی، تهران ۱۳۸۴. ش، ص ۴۵۰ و ۴۵۱،
۵- دوانی، علی، «مفاخر اسلام»، جلد ۴، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۶۴. ش، صفحات ۹۰، ۹۱، ۹۷ و ۱۰۷،
۶- جعفریان، رسول، «تاریخ تشیع در ایران»، انتشارات علم، چاپ ۱۳۸۸. ش، صفحات ۶۳۹ تا ۶۶۵،
۷- امانی، محمدحسین، «سیمای حلّه» – شهر فقاهت-، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول ۱۳۷۵. ش، ص ۷۰ و ۷۱،
۸- بارانی، محمدرضا، مقاله «گرایش ایرانیان به تشیع در عصر ایلخانان»، فصلنامه معرفت، شماره ۴۰، مورخ بهار ۱۳۸۰. ش، ص ۸۱ تا ۹۲،
۹- امانی، صفحات ۱۲۶ و ۱۲۷،
۱۰- جامی، عبدالرحمان، «شواهد النبوة»، با مقدمه و تصحیح سیدحسن امین، نشر میرکسروی، چاپ اول ۱۳۷۹. ش، صفحات ۱۲ تا ۱۶ و ۳۲۴ تا ۳۴۰
انتهای پیام