بین الملل

بازی صهیونیست‌ها در قفقاز و تقابل آنها با ساختار 3+3

بازی صهیونیست‌ها در قفقاز و تقابل آنها با ساختار 3+3

این روزها قفقاز، آسیای مرکزی و قره‌باغ تبدیل به واژگان کلیدی و کانون‌های جغرافیایی جنجالی در حوزه روابط بین‌الملل شده و بسیاری از تحلیل‌گران مسائل ژئوپلیتیک معتقدند که منازعه آذربایجان و ارمنستان را نباید صرفا در قالب یک معادله دووجهی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

منازعه مذکور را باید در دل یک منظومه گسترده، نامرئی و در عین حال محسوس ارزیابی کرد که ساخته و پرداخته دست بازیگرانی است که زیست خود در منطقه قفقاز و آسیای میانه را در گرو خلق، استمرار و تثبیت بحران‌های عمیق جغرافیایی و راهبردی در این حوزه می‌دانند.

رژیم صهیونیستی در قبال منطقه قفقاز، از راهبرد «هم جنگ هم صلح» عبور کرده و مشخصا بر راهبرد «جنگ و منازعه دائمی» متمرکز شده است.

آمریکا نیز به عنوان اصلی‌ترین حامی خلق بحران‌های دائمی در حوزه پیرامونی روسیه، گرچه موافق این راهبرد پرهزینه است اما نسبت به صهیونیست‌ها با خطرپذیری کمتری در این مسیر حرکت می‌کند.

برخی تعارضات تاکتیکی شکل گرفته میان تل‌آویو و واشینگتن در قفقاز خصوصا در خصوص چگونگی و شیوه حمایت از باکو و ایروان، نشأت گرفته از همین مسئله است.

دغدغه مشترکی که اما تل‌آویو و واشینگتن درباره آن اشتراک نظر مطلق دارند، مربوط به بر هم زدن ساختار 3+3 در قفقاز است.

این دو بازیگر مداخله‌گر و جنگ‌طلب بیرونی به همراه فرانسه و انگلیس، معتقدند چینش میز مذاکرات صلح قفقاز با حضور شش کشور ایران، آذربایجان، ارمنستان، روسیه، گرجستان و ترکیه می‌تواند منجر به تحقق صلحی پایدار و در نهایت، مسدودسازی مسیر مداخله‌گرایی بازیگران غربی-صهیونیستی در معادلات آسیای مرکزی شود.

از این رو آمریکا و رژیم صهیونیستی که زیست خود در قفقاز را تنها در سایه بحران و منازعه دنبال می‌کنند، می‌کوشند به هر شکل ممکن مانع از تحقق این امر شوند.

از همین رو و با توجه به اینکه بیشترین سلاح‌های مورد استفاده جمهوری آذربایجان، ساخت اسرائیل است، تل‌آویو به باکو گوشزد کرده است که در ترسیم حدود و ثغور جنگ و صلح در قفقاز باید در جایگاه متغیری وابسته به تل‌آویو ایفای نقش کند.

اصرار باکو بر تنظیم قراردادهای جدید به‌منظور تامین تسلیحات بیشتر به‌ویژه موشک‌های زمین‌به‌زمین، پهپاد و سایر موشک‌های حامل کلاهک‌های سنگین، منجر به تشدید این مطالبه‌گری از سوی صهیونیست‌ها شده است.

رمزگشایی از چنین اقداماتی البته چندان دشوار نیست، چه، تل‌آویو حاضر است هر امتیازی به باکو یا حتی در صورت لزوم به ایروان بدهد تا اصل بحران و تنش در قفقاز به قوت خود باقی بماند.

واشینگتن نیز در این مسیر به صورت کلی همگام و همراه با تل‌آویو حرکت می‌کند و مخرج مشترک راهبردی بازی آنها در قفقاز با وجود برخی اختلافات تاکتیکی، یکسان است.

در چنین شرایطی اتکاء به ساختار 3+3 و ترغیب آذربایجان و ارمنستان به فاصله‌گیری از راهبرد القایی و تحمیلی صهیونیست‌ها، مهم‌ترین پیش‌شرط تحقق نوعی صلح و همکاری پایدار و فرصت‌ساز در قفقاز محسوب می‌شود.

با این تفاسیر؛ اگر هدف اصلی اسرائیل از ایفای نقش فعال در این منطقه را مواجهه موثرتر با ایران بدانیم، راهبرد مشترک تل‌آویو-واشینگتن در این خصوص را باید همان راهبرد «جنگ در منطقه خاکستری» دانست که پیشتر در پاییز سال 99 نیز از سوی اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» (طراح پروژه فشار حداکثری) به دولت «دونالد ترامپ» توصیه شده بود.

در آن زمان، «برندا شیفر» استاد دانشگاه حیفا و مدیر بخش انرژی این بنیاد (FDD) در توصیه‌نامه‌ای به «مایک پمپئو» وزیر خارجه وقت آمریکا گفته بود؛ چون ایران خواهان درگیری در قفقاز نیست و مناسبات خوبی با طرفین درگیری دارد، باید شرایط را به یک بازی باخت-باخت برای تهران تغییر داد تا اولا توان میانجی‌گری نداشته باشد و ثانیا با هر اقدام یا اعلام موضعی، دستِ‌کم یکی از دو حوزه تحت نفوذ خود را از دست بدهد.

310310